چرا رفتی، چرا ؟ من بیقرارم
به سر، سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست ؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست ؟
خیالت گر چه عمری یار من بود
امیدت گر چه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساقرم ده
دل دیوانه را دیوانه تر کن
مرا از هر دو عالم بی خبر کن
چرا رفتی، چرا ؟ من بیقرارم
به سر، سودای آغوش تو دارم
.
.
.
تعداد بازديد : 379